اين بار كه راهي خارج ميشوم با دفعه قبل هزار بار فرق ميكند.
- با كمتر ترس و بيشتر اشتياق سوار هواپيما ميشوم.
كمتر به رفتن از ايران و تهرانام فكر ميكنم و بيشتر به هيجان شهر جديدي كه
قرار است در آن فرود آيم.
- خدا خدا ميكنم كناردستيام ايراني نباشد و
دو كلمه انگليسي بگويم و بشنوم. حتي اگر لهجهاش مزخرف باشد.
- به جاي خوابيدن از اول تا آخر پرواز، همان
اول همه فيلمها و كارتونها را بررسي ميكنم و بهترينها را براي گذراندنِ وقتِ
پرواز انتخاب ميكنم.
- منو را زير و رو ميكنم و هيچ غذا و
دسر و نوشيدني هيجان انگيزي را از دست نميدهم.
- هزار بار از صندليام بلند ميشوم در
هواپيما چرخ ميزنم.
- هرقدر دلم بخواهد دستشويي ميروم بدون آنكه
نگران مسافر سر رديف باشم و خودم را عذاب دهم كه راجع به من چه فكري ميكند.
- در اولين نقطه از مسير موهايم را آزاد ميكنم
و ميسپارمشان به باد. حالا اگر در فرودگاه از باد خبري نبود فعلن براي خودشان
بچرخند تا به باد برسانمشان.
- به جاي استرس از جاماندن از پرواز و
مدام دنبال سالن انتظار گشتن؛ هيچيك از فروشگاههاي سالن ترانزيت را نديده نميگذارم.
- بيشتر لبخند ميزنم و بيشتر سر صحبت باز ميكنم.
- دوستانِ الكيِ بيشتري پيدا ميكنم.
- خوراكيها و بستنيها و شكلاتهاي بيشتري كشف ميكنم.
- بيشتر ميوهها و غذاهاي هرگزنخورده را در برنامهام قرار ميدهم تا
مزههاي تا به امروز هزار بار چشيده.
- از هيجانها و لذتهاي جديد در زندگيام استقبال ميكنم.
- بيشتر تغيير ميكنم و كمتر مقاومت ميكنم.
- بيشتر ميروم ساحل و واهمهاي از سوختن زير آفتاب و شنا در دريا
نميكنم.
- بيشتر خريد ميكنم.
- كمتر ميترسم.
- بيشتر بار ميروم و بيشتر ميرقصم.
- شجاعتر ميشوم و بدون نگراني از بكپك سفر رفتن، بيشتر مسافرت ميكنم.
- بيشتر پول در ميآورم و بيشتر خرج ميكنم و كمتر پسانداز.
اين بار كه راهي خارج ميشوم بيشتر زندگي ميكنم.