- در كافه نشستهايم تا نمايش شروع شود. ميگوييم. ميخنديم. شاديم. براي ثبت لحظهها دوربين به دست ميشويم. عكسها به دو تا نرسيده تذكر ميگيريم كه عكاسي در كافه ممنوع است.
- در رستوران نشستهايم. جوجه با استخوان سفارش دادهايم. از آن جوجهها كه درسته كباب ميكنند. خوشمزه است و خوش ميگذرد. سفارش قليان هم ميدهيم كه شاديها ادامهدار شود. هنوز چاي را نريخته تذكر مي گيريم كه حداكثر زمان استفاده از هر تخت 30 دقيقه است و ما در وقت اضافه هستيم. روي ديوار اطلاعيهاي نزده بودند.
- براي آلاچيقهاي هيجانانگيزش انتخابش كرديم. يك سفر درون شهري تا رسيدن به آلاچيقهاي رويايي. در بدو ورود تذكر گرفتيم كه آلاچيقهاي هيجانانگيز براي مشتريهاي بيش از دو نفر است.
- از آن روزهاي شلوغ باشگاه است. استپها چيده و صفها تشكيل شده است. آهنگ شروع ميشود. ورزش هم. گرم كردن كه تمام ميشود، استپ به دست ميآيد خود را در صف جا دهد. جا نيست. تذكر ميدهد كه اين نقطه جاي اوست حتي اگر روزِ شلوغ باشگاه باشد و حتي اگر 20 دقيقه از شروع ورزش بقيه گذشته باشد. مربي تاييدش ميكند.
- از دستگاه نوبتدهي شماره ميگيرم. به اندازه 15 نفر بايد منتظر بمانم تا قسطها را بدهم. نوبتم ميشود. كارم را كه ميپرسد با دست به صف باجه آخر اشاره ميكند و تذكر ميدهد كه صف پرداخت قسط از دستگاه نوبتدهي جداست.
- جاي پارك نيست. در خيابانهاي فرعي ميچرخيم. يك جاي نيمبند، نيمي در كوچه و نيمي در خيابان پيدا ميشود. قرار است ماشين به زور جا شود. ميزند به شيشه كه توجه كنيم. فرمان ميدهد به چپ و راست و عقب و جلو. ماشين را ميچپانيم. پياده كه ميشويم تذكر ميدهد كه براي پارك در خيابان خدا هم بايد پول پرداخت كرد.
در اينجا براي پرداخت كرايه تاكسي، براي صف ايستادن، براي صحبت كردن با موبايل در تاكسي، براي گوش دادن به موسيقي در محل كار، براي خوردن بيسكويت در تاكسي (قبل از اينكه بسته را باز كنم تذكر داد كه: خردههايش را در ماشين نريزي!) و... هر لحظه بايد منتظر دريافت يك تذكر و ابلاغ يك قانون جديد بود.
در استراليا هر قدمِ جديدي كه برميداشتم ترس عجيبي داشتم. ترس از اشتباه كردن و ترس از تذكر گرفتن. وقت ميوه خوردن در كتابخانه، وقت استفاده از خودپرداز، وقت خريد كردن، وقت حساب و كتاب با فروشنده فروشگاه و... . هيچوقت تذكر نگرفتم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر