هفت ساعت و نيم كم نيست. صبحها كه بيدار ميشوم همه خوابند. همه، يعني همه كس و كارم. هنوز اينجا آنچنان كس و كاري ندارم آخر. روز را كه بگذرانم به كار و درس، كمكم سر و كلهشان پيدا ميشود. زنگ ميزنند. آنلاين ميشوند. پيغامي. پسغامي. شب هم كه تازه وقتي دست ميدهد، ديگر بايد بخوابم. فرصتِ چندان زيادي نيست. كمي اول صبحِ ما و آخرِ شبِ آنها و آخرِ شبِ ما و عصرِ آنها.
حالا اين را نميخواستم بگويم. اينجا كه كلا خورشيدش زودتر از هر جاي ديگر سر ميزند و زودتر از هر جاي ديگر هم غروب ميكند؛ وقتي خوابم دنيا در تكاپوست و ايران هم كه خبرساز. صبحها كه بيدار ميشوم و سايتها را چك ميكنم كوهي از خبر هوار ميشود روي سرم؛ كه همهاش وقتي خواب بودم اتفاق افتاده. مثل كسي كه خواب بود و بيدار شد و ديد خانهاش را دزد زده و هيچ نفهميده.
به قول يكي از دوستان يك حسنِ خوبي دارد و يك حسنِ بدي. بدياش آنكه، نيستم. خوبياش هم، همان. نيستم كه در جريان باشم به قولي آنلاين و وقتي ميرسم كه آبها از آسياب افتاده. نيستم كه حرص بخورم و وقتي ميرسم كه همه خبرها شسته، رفته شده و نتيجهاش را ميخوانم.
در كل تجربه جالبيست صبح قبل از بيدار شدن، در رختخواب، چك كردن صفحه پلاس!
حالا اين را نميخواستم بگويم. اينجا كه كلا خورشيدش زودتر از هر جاي ديگر سر ميزند و زودتر از هر جاي ديگر هم غروب ميكند؛ وقتي خوابم دنيا در تكاپوست و ايران هم كه خبرساز. صبحها كه بيدار ميشوم و سايتها را چك ميكنم كوهي از خبر هوار ميشود روي سرم؛ كه همهاش وقتي خواب بودم اتفاق افتاده. مثل كسي كه خواب بود و بيدار شد و ديد خانهاش را دزد زده و هيچ نفهميده.
به قول يكي از دوستان يك حسنِ خوبي دارد و يك حسنِ بدي. بدياش آنكه، نيستم. خوبياش هم، همان. نيستم كه در جريان باشم به قولي آنلاين و وقتي ميرسم كه آبها از آسياب افتاده. نيستم كه حرص بخورم و وقتي ميرسم كه همه خبرها شسته، رفته شده و نتيجهاش را ميخوانم.
در كل تجربه جالبيست صبح قبل از بيدار شدن، در رختخواب، چك كردن صفحه پلاس!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر