دوستي كه سالهاست مستقيم و غيرمستقيم همكار هم هستيم٬ به زودي عروسياش است. كارتهاي دعوت را كه فرستاد، باقي دوستان و همكاران (منظور آقايان همكار اعم از مجرد و متأهل است) دعوت بودند٬ اما من دعوت نبودم. انگار اصلا به حساب نيامده بودم. شايد هم دوستم دودوتا چهارتايي كرده و با خودش گفته بود اصلا چه معني دارد يك آقاي محترم يك دختر مجرد را به عروسياش دعوت كند. البته آقايان مجرد اشكال ندارند ها، اشكال براي خانمهايي است كه سر و صاحبي نداشته باشند.
جالب اينكه اين اولين بار نبود با چنين مسئلهاي رو به رو ميشدم. همين چند وقت پيش همكار ديگري ميخواست همگان را به شام و ضيافتي دعوت كند كه خندهخنده ترديدِ در نگاهش را به زبان آورد كه آخر حضور يك خانم مجرد را چطور در مهمانياش توجيه كند و جلوي همسرش مثلا بگويد اين خانم چكارهاش است. اگر فحش شنيده بودم راحتتر فراموشاش ميكردم تا اين حرف كه مثل پتك فرود آمد بر سرم.
تلاش ميكنم به خودم بقبولانم كه دعوت نشدنم٬ نه به خاطر دختر مجرد بودنم يا تنها بودنم٬ بلكه شايد به دليل دورتر بودن و كمتر صميمي بودنمان بودهست. اينطور شايد بهتر هضماش كنم. چرا كه بودند دوستان دختري كه زياد صميمي نبوديم و به عروسيشان دعوت نشدم و خودم را هم نگران نكردم. اما حس ميكنم اين دفعه اينطور نبود. سادهترين راهش اين است كه با خودم فكر ميكنم و ميبينم اگر قضيه برعكس بود٬ يعني اگر عروسي من بود و اين دوستم مجرد هم بود٬ به عروسيام دعوتش ميكردم. ميخواهم بگويم درجه نزديكي و صميميت خودم را اينطور محك زدهام.
اين حرفها و داستانها صرفا براي يك عروسي رفتن و يك شب رقصيدن و خوشگذراني نيست. اين درست كه رفتنش خوش ميگذرد٬ اما نرفتناش هم اتفاق بزرگي نيست. نقطه آزار، آن عينكي است كه دوستم بعد از سالها دوستي و همكاري٬ در لحظهاي كه بايد دوستي از همكار بودن صرف پيشي ميگرفت٬ به چشمش زد و لابد با خودش گفت من با اين دختر مجرد چه صنمي دارم كه به عروسيام دعوتش كنم. ما همكار هستيم و بس. همهي آن موقعها هم كه با هم خنديديم و با دوستان ديگرمان دستهجمعي اينجا و آنجا رفتيم و قليان كشيديم و گپ زديم به اقتضاي همكار بودنمان بوده است. آن وقتهايي هم كه كارها عقب ميافتاد و مثلا براي تحويل دستاوردها٬ خارج از ضوابط و محدودههاي موظف كاري٬ شب و روزمان را به هم ميدوختيم كه كار را تحويل دهيم٬ تنها به صرف همان همكاري اداري بوده است و نه دوستي. خب درست است ديگر، آدم پول ساعت كارش را ميگيرد.
قصدم غر زدن و گلهگذاري نيست. فقط داشتم به اين فكر ميكردم كه حتي دختري با تحصيلات و موقعيت و روابط كاري من هم ميتواند زير ذرهبيني مردسالارانه قرار گيرد و همه نقاط مثبتاش (حالا اگر نقطه مثبتي باشد) قرباني قبح مجرد و تنها بودناش از نگاه ديگران شود. حالا در اين بين خدا به داد آن دختري برسد كه تحصيلات و روابط آنچناني ندارد٬ جايي در شهرستان پرتي زندگي ميكند و با كار سادهاي كه دارد (مثلا فرض كنيد تايپيست است) ميخواهد روي پاي خودش بايستد و از با خودش بودن لذت ببرد. وقتي من در تهران٬ در يك موقعيت كاري نسبتا بالا٬ در ميان همكاراني همگي تحصيلكرده از بهترين دانشگاههاي كشور٬ با چنين نگاهها و مشكلاتي روبهرو هستم٬ واقعا خدا به داد آن دختر برسد.
باور كنيم همه چيز اين نيست كه اداي روشنفكري در بياوريم و موقع سنگسار فلان خانم و اعتصاب غذاي بهمان خانم حنجره پاره كنيم و ساعتها درباره برابري حقوق زن و مرد نطق كنيم٬ اما وقتي نوبت به خودمان ميرسد و كمي نوك پيكان به سمت منافع خودمان ميرود٬ ترجيح دهيم به جاي پوشيدن قباي روشنفكري، عينك مردسالارانه بزنيم و درخصوص ديگران قضاوت كنيم كه دعوت فلان دوستمان كه دختر مجرد است قباحت دارد٬ حال آنكه از حضور دوستان پسر مجرد جهت مجلسگرمي استقبال ميشود. و هزار حرف و حديث ديگر از اين دست كه هي ميشنويم و ميبينيم و سعي ميكنيم فراموش كنيم تا كمتر دردمان بيايد.
۷ نظر:
kamelan darket mikonam....
من خودم اتفاقا در مراسم عروسي يكي از دوستانم كه دختر خانم مجردي بودند و هستند را دعوت كردم (البته با خانواده). بنده خدا تنهايي آمد و كلي هم شرمندهاش شديم.
ولي انصاف بدهيد كه كار سختي است و هركسي حاضر به "به جان خريدن" تبعات احتماليش نيست!
به محمد: تبعات احتمالي؟؟!! مشكل سر همين تبعات احتماليست! وقتي نميتوانيم از دوستانمان دفاع كنيم و به ديگران بقبولانيم كه آنها دوستمان هستند و با ... فرق دارند!!!
راستش من فکر نمی کنم دلیل نگاه مردسالارانه باشه. به نظر من دلیلش اینه هنوز دوستی یه خانم و آقای مجرد، در هر حد، در جامعه ما خیلی پسندیده نیست و معمولا به دید خیلی منفی نگاه میشه و می شه گفت بدترین و منفی ترین افکار در سر پروانده می شه.
قصدم دفاع کردن نیست، نمی خوام بگم خوبه یا بده. چیزیه که هست.
حالا ببين اين بنده خدا، خانوم ورزشكاره چه حالي داره. گفته بودن هركي طلا بگيره بهش خونه ميدن، حالا گفتن چون مجرده شرمنده.
http://iranmalezi.com/123NewsDetail.aspx?NewsId=20539
اينا بيماريهاي جنسيتي اين مملكته. تا نگاه جنسيتي در سطح كلان مملكت وجود داره، از خردش گريزي نيست.
حسین
کیس استادی جالبی بود
1- نظر همینجوری: دریاخانوم اگه یه زمان ازدواج کردی دوست داری شوهرت به همکار مجرد زنش بره قلیون بکشه یا اشکشو در میاری
2- نظر روشنفکری: انگاره های عمیق تاریخی- فارغ از اینکه بار مثبت یا منفی به اونها بدیم- رفتار آدما رو در جهت نظم و پیوستگی ساختارهای بنیادین جامعه- بخوان خانواده- تعیین می کنند
3- نظر تجربی: من مدتی که خارج زندگی می کنم و یه دوست خوشگل آلمانی دارم که همیشه با هم مهمونی و همه جا می رفتیم ولی تا نامزد کرد - با یه روشنغکر آلمانی- دیکه تحویل نگرفت
می خوام بگم اگه خلاف اجساسیاتمون که توصط همون انگاره ها در طول زمان به طور ناخوداگاه توسط نهادهای تربیتی جامعه مثل مهد کودک و دبستان گرفته تا مادر و ... عمل کنیم یا مثل تو باید احساس مظلوم شدن بکنیم یا مثل اون ینده خدا گیر کنیم وسط سنت و روشنفکری -بخون مدرنیت
به نظر من موضوع احساس صميميت و نزديكي بيشتر غالبه تا موضوعات جنسيتي. من خودم چندين خانم همكار مجرد رو دعوت كردم و به مشكلي هم برخورد نكردم. خيلي هم خوب بود چون چند تا دوست بودند و بهشون خوش گذشت
ارسال یک نظر