تو فيلم حمل اون خانم شهيد ناشناس روز عاشورا به سمت ماشين، بين فريادهاي الله اكبر و صداي جيغ مردم، وسط مردم موبايل به دست، كنار آقاي دكتر (روپوش سفيد) كه در حال كمك به قراردادن جسد داخل ماشينه، يه خانمي با يه كاسه شله زرد كوچيك وايستاده به تماشا.
حكايت صف نذريست كه يه خيابون پايينتر از پل كالج تو ظهر عاشورا كه آسمون رو دود گرفته بود و اشكآور تو هوا پخش بود و صداي تير يا چيزهايي شبيه به اون به گوش ميرسيد، به شكل باشكوهي برقرار بود و با قدرت هر چه تمام برگزار ميشد.
حكايت صف نذريست كه يه خيابون پايينتر از پل كالج تو ظهر عاشورا كه آسمون رو دود گرفته بود و اشكآور تو هوا پخش بود و صداي تير يا چيزهايي شبيه به اون به گوش ميرسيد، به شكل باشكوهي برقرار بود و با قدرت هر چه تمام برگزار ميشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر