من سرم روي پاي تو واسه خودم كتاب ورق ميزنم و تو هم غرق اون كتابها و جزوههاي خودتي، همينطور كه حواست نيست يعني بيشتر به اون كتابها و جزوههاست، با يه دست ليوان شيرچاييات رو برميداري و با يه دست ديگه با موهام بازي ميكني، بعد يهو وسط اون درسهاي آدمنفهم كه غرقشوني يهو سرت و مياري و آروم پيشونيم رو ميبوسي و دوباره به اينكه حواست به همون كتابها و جزوههات باشه ادامه ميدي...
بعد همچنان كه حواست نيست، من يهو چيزي در درونم ميجوشه... به همين سادگي، به همين خوشمزگي!
بعد همچنان كه حواست نيست، من يهو چيزي در درونم ميجوشه... به همين سادگي، به همين خوشمزگي!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر