۱۳۸۸ آبان ۱۲, سه‌شنبه

...

صداي بارون، من و يه رختخواب گرم با يه ليوان شيرچايي گرم‌تر و "روح پراگ"...
كاش دل‌گرفته نبودم...

هیچ نظری موجود نیست: