۱۳۹۲ مهر ۲۴, چهارشنبه

اينجا مملكت چيچيه؟!

اينجا خواندم كه كودكان در يك كشور آزاد ياد مي گيرند كه واقعن آزادند و جسارت و اعتماد به نفس پيدا مي كنند نسبت به آنچه حق خود مي دانند و الخ.
چند روزي گرفتار سرماخوردگي بودم. يك روزش سر كار بود. توان راه رفتن نداشتم. تب آزادهنده و گلودرد و مابقي دردسرهاي سرماخوردگي. كنار حال بدي كه داشتم تمام مدت در حال تحليل بودم كه آيا اين سطح از ناخوشي براي ترك محل كار و استراحت در منزل كافي است؟ احساس شك و گناه كه مثلن با 38 درجه تب بايد پيش رييس سر كج كنم و از پشت ميز و مانيتور لعنتي به تختم پناه ببرم يا بايد تا 40 درجه برسد و روي زمين به تشنج بيفتم و كف بالا بياورم و آمبولانس مرا ببرد؟
ما از همان سوال و جوابهايي كه بعد از يك روز مدرسه نرفتن مي شديم و گواهي پزشك و تاييد والدين؛ ياد گرفتيم كه وقتي جلسه اي و گزارشي در كار است نعش مان هم شده بايد حضور به هم برساند. وقتي رييس روز استراحت در منزل اس ام اس ميزند كه "جلسه كوفت را هم نمي توانيد يعني بياييد؟!" يعني نه من ياد گرفتم كه حق استراحت در زمان بيماري بديهي است و جاي شك ندارد و نه رييس ياد گرفته است به اين حق احترام بگذارد. ياد نگرفتيم.

هیچ نظری موجود نیست: