۱۳۹۰ آبان ۱, یکشنبه

گودرِ منو پس بده!

قرار است در دكان گودر را تخته كنند و بلاهايي سر گوگل پلاس بياورند تا جايش را بگيرد.
از روزهاي سياه آخرِ بهار 88 كه همه جا تاريك بود و خفقان، همين محيط سياه و سفيد با همين فونت زهوار در رفته، به دادمان رسيد كه از خفگيِ بي‌خبري نجات پيدا كنيم، هم‌دردي كنيم، حرف بزنيم و هم را پيدا كنيم. ديگر هر روز يك حرفي داغ مي‌شد و مي‌افتاد بر سر زبان گودري‌ها و تا گندش در نمي‌آمد و يا حرف داغ‌تري پيدا نمي‌شد دست از سرش برداشته نمي‌شد. مي‌خوانديم و مي‌خوانديم، شِير، لايك، 100+، كامنت، دعوا و كل‌كل‌ها و نبوغ و نكته‌سنجي‌هاي ظريفي كه موج مي‌زد و گاهي آدم را شگفت‌زده مي‌كرد و گاهي از خنده منفجر. هميشه كلي خواندنيِ به‌روز و جالب انتظارت را مي‌كشيد كه تمام‌شدني هم نبود.
گودر براي من شهري‌ست كه مدت‌هاست در آن و با آن زندگي مي‌كنم كه حالا قرار است همه چيزش، يك جورِ ديگر شود كه نمي‌دانم چه جور و نمي‌خواهم بدانم؛ چون هر طور بشود ديگر گودرِ من نيست.

هیچ نظری موجود نیست: