خالهام از شهرستان آمد كه چشماش را عمل كند، چون شوهر و پسرهايش در تهران نبودند كه رضايت دهند و خودش هم حق مالكيتي نسبت به بدن خودش نداشت؛ مريض، منتظر است تا قيمي، كسي پيدا شود و اجازه درماناش را صادر كند؛ مثلا پسري كه خود از شكماش زاييده و شير داده و كهنه گرفته.
پ.ن: هرچند، نام گرفتن روزي به نام جنسي كه هستم را دوست ندارم. نميدانم، شايد ميليونتا فايده داشته باشد كه مثلا بيانيهاي داد، حق خوردهشدهاي را پس گرفت يا مثلا اعتراضي كرد و فريادي زد از افكار زننده و تارعنكبوتگرفتهاي كه درباره زن دور و برمان زياد است؛ اما من حس خوبي ندارم. احساس ميكنم آنچه هستم، نه آدمي كه هستم، كه زني كه هستم توي بوق ميشود و اين ديوار جنسيتي قطوري كه هر روز در حقوق و فكر و زندگيهامان داريم، بيشتر ميرود توي چشممان.
پ.ن: هرچند، نام گرفتن روزي به نام جنسي كه هستم را دوست ندارم. نميدانم، شايد ميليونتا فايده داشته باشد كه مثلا بيانيهاي داد، حق خوردهشدهاي را پس گرفت يا مثلا اعتراضي كرد و فريادي زد از افكار زننده و تارعنكبوتگرفتهاي كه درباره زن دور و برمان زياد است؛ اما من حس خوبي ندارم. احساس ميكنم آنچه هستم، نه آدمي كه هستم، كه زني كه هستم توي بوق ميشود و اين ديوار جنسيتي قطوري كه هر روز در حقوق و فكر و زندگيهامان داريم، بيشتر ميرود توي چشممان.