اين روزها در تاكسي تا گوش مفت گير ميارم نطق ميكنم. مثلا آگاهسازي و اين حرفها. هنوز جمله اول تموم نشده بود كه راننده پريد رو منبر كه "معلوم نيست چي ميخوان از اين مردم؟! خوب ميخورن و ميپوشن و ميگردن بعد هي راه ميفتن تو خيابون و به مردم خسارت ميزنن و مملكت رو آشوب ميكنن. ديگه چي ميخوايد كه نداريد؟!..."
مثلا ميخواستم راجع به تنشزايي حكومت در مقابل اعتراض مسالمتآميز مردم گسترش آگاهي كنم كه لال شدم و بيشتر به درددلهاش گوش دادم.
آخه آزاديها و حقوق مدني رو چطور ميتونستم براي مرد ميانسالي كه آستانه اعتراض براش روزيه كه از گشنگي، لخت بميره، توضيح بدم؟!
مثلا ميخواستم راجع به تنشزايي حكومت در مقابل اعتراض مسالمتآميز مردم گسترش آگاهي كنم كه لال شدم و بيشتر به درددلهاش گوش دادم.
آخه آزاديها و حقوق مدني رو چطور ميتونستم براي مرد ميانسالي كه آستانه اعتراض براش روزيه كه از گشنگي، لخت بميره، توضيح بدم؟!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر