۱۳۸۹ تیر ۱۴, دوشنبه

به كجا چنين شتابان

ديروز:
براي رسيدن به محل شركت بايد سوار تاكسي‌هاي سيدخنداني بشم كه از آپادانا مي‌رن نه از سهروردي. هر دو مسير از طرف تاكسيراني براي اين خط تعيين شده و برحسب وجود مسافر بايد انتخاب بشه. از اونجايي كه مسير سهروردي مسير مطلوب راننده‌هاست، هر روز صبح دقايقي رو بايد منتظر بمونم تا مسئول خط يه راننده رو مجاب به رفتن از آپادانا بكنه.
تقريبا مثل هر روز صبح دو تاكسي اول از سهروردي رفتند و مسئول خط من رو به تاكسي سوم هدايت كرد. در مسير مشغول كتاب خوندن بودم كه سرم رو بالا آوردم و ديدم در خيابون سهروردي هستيم. به راننده گفتم كه من مسيرم آپاداناست كه ايشون گفت چون با خودش هماهنگ نكرده بودم يه جورايي هميني كه هست. جر و بحث بالا گرفت و من كاملا معترض بودم كه اينكه مسئول خط با راننده هماهنگ نكرده مشكل مسافري كه به اندازه پر شدن 3 ماشين منتظر شده نيست و ناشي از بي‌نظمي بين خودشونه. به هرحال دليلي بايد براي همه اون 200 تومن‌هايي كه هر راننده قبل از رفتن هر بار مسير بهش مي‌ده وجود داشته باشه. بقيه مسافرها هم دخالت كردن و در تقسيم حق و انتخاب مقصر همراهي كردن كه حق با منه اما منم بايد در نظر بگيرم اينجا ايرانه و اين بي‌نظمي‌ها و عدم اهميت به ديگران طبيعيه و سخت نگيرم. به هر حال دست از پا درازتر سر آپادانا تو سهروردي پياده شدم.

امروز:
لهجه گيلاني‌اش توجهم رو جلب كرد كه داشت ماجرايي رو با آب و تاب براي بقيه راننده‌ها تعريف مي‌كرد. "سوار ماشين شده، تا آخر راه دهن‌اش رو بسته بعد يهو وقتي پيچيدم تو سهروردي صداش در مياد كه من مي‌خواستم برم آپادانا. حالا طلبكار هم بود. همه مسافرها هم حق رو به من دادن كه بايد زودتر به راننده مي‌گفتي و اصلا حتي اگه به راننده هم بگي مي‌تونه مسير رو برحسب اينكه كدوم مسير خلوت‌تره تغيير بده. اصلا اين مسافرها اگه مي‌خوان راحت باشن بايد برن هفت‌تير، از اونجا برن آپادانا..."
راننده همون ماشين ديروزي بود.

هیچ نظری موجود نیست: