جلسه ميافته ساعت سه. ساعت دو و نيم يهو خواب چشمت رو ميگيره و تو رو به هواي يه چرت نيم ساعته ميبره به سمت نمازخونه. وقتي چشم باز ميكني ميبيني شونصد تا ميس كال داري و ساعت هم يه ربع به چهاره. با چشمهاي پفكرده و سه ربع تاخير ترجيح ميدي قيد جلسه رو بزني، واسه خودت چاي بريزي، بياي بشيني پشت ميزت و وبگرديات رو كني.
۱۳۸۹ تیر ۶, یکشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱ نظر:
منظورت دقيقن كدام رنج است؟ نيست خودت را خيلي نگران كردي؟!!
ارسال یک نظر