گاهي كلي تلاش ميكني كه يه موضوع رو پنهان كني و حتي مراقبي كه تو حرفهات هيچ اشارهاي به اين دغدغهات نكني اما اون به طرز زيركانهاي خودش رو تو برآيند رفتارهات مثلا تو جوكي كه تعريف ميكني، ايميلي كه فوروارد ميكني، لينكي كه سند تو ال ميكني، خاطراتي كه بهشون اشاره ميكني، كتابي كه انتخاب ميكني، فيلمي كه تحسين يا تقبيح ميكني و... نشون ميده. گاهي هم حتي يه دغدغهاي رو نميدوني و اصلا هم حواست بهش نيست و باز اون خودش رو با تكرار شدن تو رفتارهات بروز ميده. اين ضمير ناخودآگاه همه خروجيهاي آدم رو مثل دونههاي تسبيح با يه ريسمان به هم مرتبط و رفتارهاي آدم رو يكپارچه ميكنه و ميشه با كشف اون ارتباط كلي، به خودشناسي رسيد.
پ.ن: ضمير ناخودآگاه من مادر شدن رو دوست داره.
پ.ن2: ديشب قلبم تير كشيد...
پ.ن: ضمير ناخودآگاه من مادر شدن رو دوست داره.
پ.ن2: ديشب قلبم تير كشيد...
۱ نظر:
چه قشنگ نوشتی. کاش میگفتی چی شد به پ.ن1 رسیدی.
ارسال یک نظر