فردا راهی برلین هستیم که همه راندهشدهها، کنار هم، خشممان را، دلتنگیمان را، غممان را و رویای شیرین آزادیمان را فریاد بزنیم. ای شادی آزادی، روزی که تو بازآیی... آه از آن روز.
۱۴۰۱ مهر ۲۹, جمعه
نجاتدهنده در آینه است
بیشتر از یک ماه است که جایی نیستم جز در خیابانهای ایران. روز و شبهایم پر است از فریادها، خشمها، روحیهدادنها، غمها، اسمها و هشتگها. یادم نمیآید قبلش چطور بود اما امید را میبینم که در دل ناامیدم دوباره جوانه زدهست. هر روز دنبال ردپایش بین سطر خبرها و توییتها میگردم که "ایندفعه فرق داره". شیرینی رویای رهایی ایران حتی وقتی وسط کشوری آزاد نشستهام همچنان قلبم را سرشارترین میکند؛ که من از ایران رفتهام ولی ایران از من نه.
اشتراک در:
پستها (Atom)