چند ماه پیش که درخواست فردریک در کوچسرفینگ را لبیک گفتم و از پاریس مهمان خانهام شد؛ بسیار از کشورش گفت و هیجان دیدن پاریس را به دلم انداخت. پاریسی که در این چند روز دیدم زیباتر از تعریفهای فردریک و تصورات خودم بود. شهر زیبا، زنده و پر از محله. عاشق کوچههایش شدم.
از پاریس جالبتر اما، فرانسویهای بسیار مبادی آداب و بعضا خالهزنک بودند. توصیه بدو ورود، استفاده مکرر از بونژو، مقسی و پقدون بهعنوان شکّر میان کلامِ انگلیسی بود که "بگو، خوششان میآید!". کلا از تعارف و مناسباتی که در معاشرتهاشان دیدم و درک کردم، تنه به تنه خودمان میزدند و گاها با تذکرهاشان یادم میرفت سوار متروی پاریس هستم و انگار که متروی امام خمینیست. خوراکیها و خصوصا شرابشان هم که بماند.