‏نمایش پست‌ها با برچسب تئاتر. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب تئاتر. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۱ دی ۱۳, چهارشنبه

چاله

روايت متفاوتي از سقوط آدم‌ها و رنج سقوط. روايت دردي مشترك كه دارد فراگير مي‌شود. دردي كه ديگر برنمي‌آشوبدمان و تنها پنهانش مي‌كنيم. درد مشترك خيانت. نمايش، ماجراي سه انسان با سه زندگي متفاوت است كه تاوان يك چيز را پس مي‌دهند: خيانت و گرفتاري در رابطه موازي. سه ضلع مثلث كه اعتراف مي‌كنند. سه قرباني تنها كه تلاش مي‌كنند از چاله نجات يابند و كمتر در تاريكي اين مخمصه فرو روند.
بازي‌ها خوب بود. البته بيشتر كلامي. و توصيه مي‌شود.

۱۳۹۰ بهمن ۲۰, پنجشنبه

...

اجراي "شهرِ قصه" در سالِ 1988 در كانادا را مي‌ديدم. سالي كه مدرسه رفتم. سالن پر بود. شايد هيچ‌كدام‌شان به ذهن‌شان هم نمي‌رسيد بيست و چند سالِ بعد كسي حسرتِ جاي آن‌ها بودن را بخورد. آن‌ها كه دارند شاهكارِ نه تنها زمانِ خودشان كه شاهكاري حتي تا بيست سالِ بعد از خودشان را روي صحنه مي‌بينند. زنده.
هرچه به دستم رسيد را ببينم و بشنوم كه شايد شاهكاري از آب درآيد و بيست سالِ بعد حسرتِ كساني بشود.

۱۳۸۸ اسفند ۲, یکشنبه

گاليله

اگرچه فضاي نمايش تا حدي كهنه و به نوعي تكراري و عاري از خلاقيت بود اما تناسبي كه بين داستان و فضاي امروز جامعه وجود داشت (كه پررنگ هم شده بود) و تا حدي هم بازي‌ها، صد دقيقه بر صندلي‌هاي تئاتر شهر نشاندمان.