۱۳۹۴ دی ۴, جمعه

ميان ماه من تا ماه گردون


شايد هرقدر هم كه از رسانه‌هاي ملّي دور هستم اما باز اثر خود را در تصوراتم داشته‌اند كه تصويري نه‌چندان فاجعه از ايران و وضعيت آن نسبت به دنيا و هرآن‌چه در آن مي‌گذرد در ذهنم ساخته شده است.
دانشكده هر سال، در كنفرانس مديريت از فارغ التحصيلان خارج‌نشين و خارج‌استاد و خارج‌دانشمند دعوت مي‌کند كه بيايند و تحقيقات يك سال گذشته خود را براي ما محققان محقر داخل‌نشين ارائه دهند. حالا در اين ميان مقاله‌ها و كارهايي هم از پايان‌نامه‌ها و تحقيقات داخلي نيز در سخنراني‌ها و سمينارها ارائه مي‌شود. فاجعه و شوك از شکاف تصورات ذهنی و واقعیت آن‌جايي حادث مي‌شود كه از بد روزگار توالي برنامه‌هاي كنفرانس به‌گونه‌ای رقم بخورد و يك تحقيق حرفه‌اي هاروارد بیزینس اسکول در كنار يك مقاله داخلي ارائه شود. آن‌جاست که خوب شیرفهم می‌شویم كه ما كجا و آن‌ها كجا؟ در همه چیز ما کجا و آن‌ها کجا؟ هرچند نبايد ناديده گرفت كه جو حاكم بر دانشگاه‌ها به شكلي‌ست كه اگر تحقيق درست و درماني هم انجام شود چرا در مجله‌ها و كنفرانس‌هاي خارجي چاپ نشود؟ اين‌گونه است كه آن‌چه مي‌ماند براي كنفرانس‌هاي داخلي ته جعبه است.
البته اين داستان آن روي سكه‌اي هم دارد كه به‌نوعی برای من ته پر لیوان است؛ که اين‌جا ايران است و بضاعت ما محدود و خبري هم نيست و دكترا، دكترا ما داريم مي‌آييم.

۱۳۹۴ دی ۲, چهارشنبه

من از روزها مي‌گذرم و روزها از من...

يك چيزهايي عوض شده است. عكس‌ها را كه مي‌بينم، اشكي در كار نيست. تنها چيزي كه در فكرم مي‌آيد و مي‌رود، كه اين قصه هم تمام شد، که "ایت واز جاست لایک ا مووی، ایت واز جاست لایک ا سانگ".
حسي عجيب و گاهي متضاد. تركيبي از گه‌گاه دلتنگي و يا حتي آرامش و رهايي. خاطرات كه هجوم مي‌آورند، من آرام نشسته‌ام و كاري‌شان ندارم، مي‌گذارم از سر و كولم بالاي‌شان را بروند. معاشقه بدي هم نيست.
بزرگ شده‌ام، حتي در درد كشيدن.