۱۳۹۰ آبان ۱, یکشنبه

گودرِ منو پس بده!

قرار است در دكان گودر را تخته كنند و بلاهايي سر گوگل پلاس بياورند تا جايش را بگيرد.
از روزهاي سياه آخرِ بهار 88 كه همه جا تاريك بود و خفقان، همين محيط سياه و سفيد با همين فونت زهوار در رفته، به دادمان رسيد كه از خفگيِ بي‌خبري نجات پيدا كنيم، هم‌دردي كنيم، حرف بزنيم و هم را پيدا كنيم. ديگر هر روز يك حرفي داغ مي‌شد و مي‌افتاد بر سر زبان گودري‌ها و تا گندش در نمي‌آمد و يا حرف داغ‌تري پيدا نمي‌شد دست از سرش برداشته نمي‌شد. مي‌خوانديم و مي‌خوانديم، شِير، لايك، 100+، كامنت، دعوا و كل‌كل‌ها و نبوغ و نكته‌سنجي‌هاي ظريفي كه موج مي‌زد و گاهي آدم را شگفت‌زده مي‌كرد و گاهي از خنده منفجر. هميشه كلي خواندنيِ به‌روز و جالب انتظارت را مي‌كشيد كه تمام‌شدني هم نبود.
گودر براي من شهري‌ست كه مدت‌هاست در آن و با آن زندگي مي‌كنم كه حالا قرار است همه چيزش، يك جورِ ديگر شود كه نمي‌دانم چه جور و نمي‌خواهم بدانم؛ چون هر طور بشود ديگر گودرِ من نيست.

۱۳۹۰ مهر ۲۹, جمعه

که اين رسم فلک باشد، نه شاهنشاه بشناسد، نه روحاني*

"جستجوی نيروهای آمريکايی به يافتن صدام حسين در يک مخفيگاه زيرزمينی انجاميد که حفره ورودی آن استتار شده بود."

"یکی از پیکارجویان در شهر سرت به بی بی سی گفته است که خود او سرهنگ قذافی را یافته است، در حالی که در سوراخی در زمین مخفی شده بود."

تا نفر بعدی که با خفت از دل زمین بیرون کشیده می‌شود، کدام‌تان باشید. امیدوارم سگِ هارِ رها در خیابان‌های سوریه.

* از یکی از آهنگ‌های همای گرفته شده است.